امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
آیهآیه، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

امیرعلی وآیه نفس های مامان و بابا

بدنیا اومدن دخترمون آیه

سلام نفسهای مامان انشاالله همیشه خوب باشید 14 مهر ساعت 8 صبح رفتم بیمارستان فاطمیه و وقتی همه کارهام انجام شد ساعت 10 وارد اتاق عمل شدم و با بی حسی از کمر ساعت 10:45 خداوند گل دخترم  رو به من هدیه داد لحطه خیلی قشنگی بود وقتی دخترم رو آوردن کنار صورتم .جا دارهذ از خانم دکتر مودودی و دکتر اخیانی تشکر کنم .   اینم خانم طلا 4 روز بعد از تولد ما که بین چند اسم مونده بودیم توی بیمارستان بابای خانمی اسم نهایی رو گفت و گل دختری شد آیه           ...
2 آذر 1393

تولد گل پسرم

 سلام نفسم هستیم امیرعلی گلم ببخشید با این همه تاخیر اومدم آخه آبجی کوچیکه امیرعلی هم اومده و کارهای من دوبرابر شده. قرار بود برای امیرعلی دو تا تولد کوچیک در خونه مامان بزرگاش بگیریم اما شب چهارم مهر ماه مادربزرگ و خانواده عمه جونیش اومدن خونه مامان من و یک تولد گرفته شد تولد خوبی هم بود امیرعلی کلی ذوق کرد شمع رو فوت کرد کیک رو برید کلی برای خودش رقصید و کلی هم موقع عکس گرفتن اذیت کرد.عشقش بود برف شادی .همه کارهاش رو با برف شادی انجام میداد و این بود کل ماجرا .کلی هم کادوهای خوشگل جمع کرد که  از مادربزرگاش و بابا جونیش و عمه فهیم و عمو فرامرز و خاله فائز و دایی احمد و خاله فهیم هم تشکر میکنیم .   ...
2 آذر 1393

پسرم پیشاپیش تولدت مبارک

عزیز مامان سلام خوبی گل پسر پیشاپیش تولدت مبارک وقتی پارسال رو با امسال مقایسه میکنم می بینم امسال خیلی شرمنده گل پسرم شدم و انشاالله در اولین وقت ممکن جبران میکنم .پارسال از یک ماه جلوتر داشتم کارهای مراسم تولد روانجام میدادم و امسال هیچ مامانی منو ببخش. عزیز مامان دو سال از حضورت در خونه میگذره و کل خونه و خانواده رو پر از شادی کردی پر از شور و شعف همش حرفت اینه : بابامنه مامان منه  پف منه چیس منه  تاتا منه الهی مامان قربونت بشه که با یک تاب اینقدر خوشحال میشی و منو کلی خوشحال میکنی حرکاتت خیلی جالب شده میدونی داره یک اتفاق بزرگ میافته توی خونه ولی شاید هنوز خیلی نمیتونی خوب درک کنی  که داری صاحب یک آ...
1 مهر 1393

امیرعلی مامان در استخر توپها

سلام نفسم عشقم همه زندگیم مامانی به قربونت بره که نفسهامی نمیدونم این روزها انگار همه غمها برای من هست اینکه توی زمانی که میخوام برم بیمارستان امیرعلی چیکار میخواد کنه منو داره خیلی اذیت میکنه اینکه همین که از خواب بیدار میشه اول میگه مامان و من با جانم جوابش رو میدم خیلی اذیتم میکنه هر چند که خدای امیرعلی خیلی بزرگ هست ولی منم و یک دنیای دلواپسی مادرانه .و میدونم پیش هر کسی که باشه سخت بهش نمیگذره ولی خوب ......... 5 شنبه امیرعلی رو بردم پارک گفتم شاید دیگه هم سرم خیلی شلوغ بشه و هم اینکه نتونم به دل فرصت بچه ام رو ببرم پارک و گلم لذت ببره وقتی امیرعلی لذت میبره انگار خودم لذت میبرم  اینقدر استرس برای امیرعلی دارم که وقتی خودم پی...
15 شهريور 1393

شادی های پسر (دوچرخه )

سلام عزیز مامان خوبی فدات شم ؟ مامان به قربونت بره پسر مامان دیشب مامانی و بابایی برای شما دوچرخه خریدن و کادوی ختنه سوران آوردن خونه ما شما هم کلی ذوق کردید البته اینو بگم چون بابایی خیلی درگیر کار بود این هدیه با تاخیر اومد ولی دست همگی درد نکنه لازم بذکر هست با بقیه کادوها هم تونستیم بریم یک دوربین بگیریم که از این به بعد عکسهای خوشگلی از شما هم بگیریم . اما ببینید ذوق بچه گانه پسرم رو   اما یک خبر دیگه هم دارم . قراره امیرعلی به همین زودی صاحب یک آبجی کوچولو بشه و قرار نفسهای منو بابا دو تا بشن .امیدوارم بتونم از پس تربیت دو تا بچه و بزرگ کردنشون بر بیام .این مهمون کوچولو قراره تا نهایتا ده روز اول مهر...
2 شهريور 1393

امیرعلی در شهربازی

سلام عسل مامان خوبی گل پسر عزیز مامان چهارشنبه با عمه فهیمه و آذین و فاطمه رفتیم شهربازی هرچند که قسمتی که برای شما بود وسایلش یا خاموش بود یا راه اندازی نشده بود ولی خوب گل پسر سوار دو سه تا اسباب بازی شد و ما  هم ازش عکس گرفتیم .             ...
1 شهريور 1393

شیطنت های پسر

                  اخمهای پسری                          تعجب های پسری                 خنده های زیرکانه پسری حالا بگم این پسر خوردن داره ؟این عسل عشق منو باباش هست ...
22 مرداد 1393

عضو جدید خانواده

گل پسر مامان سلام عزیز دل مامان و بابا هستی همیشه پر انرژی و پر تلاش به قول خاله ها زلزله که وقتی میرسی به ثانیه ای همه جا رو بهم میریزی آخ که عاشقت هستم امروز وقتی بردمت مهد از دستم فرار کردی و کلی دنبالت دویدم تا تونستم بگیرمت اصلا به فکر من بینوا نیستی . اما بگم از عضو جدید خانواده دخترعموی خودم که در تاریخ 5/5/93 بدنیا اومد و ما تونستیم بعد از چند روز بریم دیدنش عکس العمل امیرعلی در مرحله اول فقط نگاه کردن به این خانم کوچولو بود ولی وقتی که دید چشماش رو باز کرده دیگه نمی دونید همش میخواست دست به چشماش بزنه و یا به قولی چشماش رو در بیاره وقتی من بغلش کردم که دیگه همش میگفت نی نی  رو بده بالاخره که کلی حساسیت نشون داد و خدا آخ...
15 مرداد 1393

ختنه کردن امیرعلی(2)

 امیرعلی بعد از بهوش اومدن در بغل باباجونش                                                          بعد از اومدن به خونه پسری متوجه شده بود که براش اتفاقی افتاده و خیلی با احتیاط برخورد می کرد نمی نشست و همش دراز کشیده بود                     امیرعلی در حال بستنی خوردن و خوندن کتاب حسنی   ...
15 مرداد 1393

ختنه کردن امیرعلی

سلام عزیز مامان عشق مامان گل پسرم رو 5 شنبه یعنی شب بیست و هفت ماه رمضون بردیم بیمارستان خاتم که دکتر اکبری جامی اونو ختنه کنه .ساعت 7:15 حرکت کردیم و وقتی که پسر رو بردیم داخل بخش که لباس اتاق عمل بپوشه تقریبا ساعت هشت بود .همراه ما  مامانی (مامان باباسعید )و مامان و بابای خودم هم بودند .وقتی امیرعلی رو بردیم تحویل اتاق  عمل دادیم تا ده دقیقه بعد هم صدای گریه اش میومد .خیلی لحظات بدی بود خیلی بد . امیرعلی رو تقریبا ساعت 9 از ریکاوری به ما تحویل دادن جالب اینجاست مامان یکی از بچه های مهد امیرعلی رو شناخته بود و وقتی که من رفتم حال گل پسر رو بپرسم سریع به من گفت حالش خوبه اما پسری رو بردیم توی بخش به من گفتن روی تخت بش...
12 مرداد 1393