امیرعلی و آیه درروز جشن صاحب الزمان
این دو تا عکس هم وقتی پسری رو داشتیم میبردیم بیرون گرفتیم البته با هزار وعده و عید ...
نویسنده :
مامان فاطمه
8:08
دوربین و عذرخواهی
سلام نفس های مامان .شیطون های من. ببخشید دیر به دیر میام دوست داشتم زودتر بیام ولی مشغله زیاد نمیزاره تا وقتی که سرکار هستم که دائم در حال کار کردن هستم وقتی هم که میرم خونه و در گیر ناهار و شام و غذای بچه ها . مامان به قربون شما ها بره که کلی اتفاق افتاد و کلی عکس گرفتیم از شما ولی چه فایده رم دوربین پیغام فرمت میده و الان نمی دونم باید چه کنیم اگر کسی راهکاری داره بگه که حداقل لحظاتی که از بچه ها عکس گرفتیم رو بتونیم ثبت کنم براشون .شب مبعث حضرت رسول دختر خانمی رو گلریزون کردیم خیلی خوب بود یاد خاطرات امیرعلی افتادم . آیه کلی ذوق میکرد . توی اعیاد شعبانیه هم جشن بود خونه مامانم که پسری و دختری رو ازشون عکس گرفتم ولی ...... ...
نویسنده :
مامان فاطمه
8:19
گردش در طبیعت با آیه خانومی و آقا امیرعلی
سلام عزیزای دل مامان .می دونید که خیلی عاشقوتونم .مامان فدای جفتتون بشه روز جمعه مامانی (مامان بابا سعید ) زحمت کشید و همگی ما رو برد بیرون .امیرعلی و آیه با دخترعمه ها کلی بهشون خوش گذشت و کلی گردش کردن عصر هم رفتیم یک منطقه دیگه برای جمع کردن یک نوع سبزی که در اطراف شهر ما خیلی زیاد هست و همه خیلی دوست دارن.امیرعلی اولش داخل آب رفت بعد باباییش گفت که بیاد بیرون چون پسری یک مقدار سرما خورده بود . آیه خانومی دختر خیلی خوبی بود دوست داشت همه جا رو ببینه .امیرعلی هم شیطنت میکرد مامانی روز خوبی رو با هم داشتیم .خیلی به همه ما خوش گذشت فقط جای عمه جونی خالی بود (البته عمه خانومی رفته بود مشهد و نائب ...
نویسنده :
مامان فاطمه
10:59
پایان هفت ماهگی آیه خانومی
سلام عزیزای مامان خوبید عشقای من هستید مامان فدای دختر و پسرش بشه . آیه خانوم شدیدا در تلاش هست که چهاردست و پا بره .ماما ماما میگه همه چیز رو حسابی با دقت نگاه میکنه کارهام رو زیر نظر داره غذا پختن ظرف شستن اتو کردن و جاروکشیدن نگاهم میکنه حسابی .اگر باباش وارد خونه بشه و سلامش نکنه یا لب میچینه یا گریه میکنه و یا بی قرار میشه .از کلاه خیلی بدش میاد حسابی گرماییه نمی دونم با تابستون این خانومی چه میخواد بکنه . اما پسری که دیشب یک مطلب خیلی قشنگ گفت .یادت من کوچولو بودم بعد بابا احمد من (بابای مامان فاطمه ).... یادت من کوچولو بودم بعد با احمد آقا (شوهر خاله فائزه ) وقتی با کسی تلفنی صحبت می کنه میگه بیا خونه ما و حسابی برای خودش مهمون...
نویسنده :
مامان فاطمه
8:45
31 ماهگی گل پسر
سلام پسرم قند عسلم قربونت بشم با همه شیطنت ها خیلی دوست دارم امیرعلی دیشب ما به همراه مامانی و عمه فهیم رفتیم پارک که هم بچه ها بازی کنند و هم شام بیرون باشیم .شب خوبی بود هر چند که من به خاطر خواب آیه خیلی چیزی متوجه نشدم ولی گل پسر خیلی بازی کرد . خواهر امیرعلی در حال مشاهده داداشی ...
نویسنده :
مامان فاطمه
13:35
امیرعلی و خواهری
آیه به همراه دوستش فاطمه
سلام گل پسرم و گل دختری عزیز دل مامان آیه جون و امیرعلی توی هفته گذشته فاطمه خانوم رو که دخترعموی من هست رو چند بار دیدند فاطمه تقریبا دو ماه از آیه بزرگتر هست ولی با هم دوستای خوبی هستند . ...
نویسنده :
مامان فاطمه
12:13