امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 12 روز سن داره
آیهآیه، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره

امیرعلی وآیه نفس های مامان و بابا

سال نو مبارک

سلام بر همگی       خیلی وقته نیومدم سر بزنم خیلی سرم شلوغه با توجه به اینکه از 15 فروردین اومدم سر کار ولی اینقدر کار هست که تونستم هیچ کاری برای وبلاگ بچه ها کنم .پسرم خیلی بزرگ شده ماشالله مردی شده برای خودش و دخترم خیلی شیطون شده خیلی زیاد . پ  سری وقتی چیزی ازم میخواد میگه مامانم مامانم .دیشب توی آشپرخونه بهم میگه من که اینقدر دوست دارم تو رو بزارم برم  و کلی  برام عشوه اومده . کلا بچه خیلی مهربونیه خیلی با آیه خوبه کلی بوسش میکنه ولی من هم تمام توجه لازم رو انجام میدم .اما از شیطنت هاش بگم دائما در حال پریدن هست یا درحال بازی کردن یک جا نمیشنه همش میگه بدو ام .کلاه قرمزی و بچه ننه رو خیلی دوست دا...
23 فروردين 1394

پسرم ورودت به 27 ماهگی مبارک

سلام نفس مامان عزیزم 26 ماهگی پسری در حالی تموم شد که پرسشهای پسری به اوج رسیده و این چیه ها هر روز هست و یا این کیه بابا نازه من بدم (امیرعلی ) یا آیه کجاست ؟ بماند که بزرگ شدنش رو حس میکنم و بعضی وقتا ناراحتم از اینکه باید به خاطر آیه دعواش کنم  چون هنوز خیلی کوچیکه و خودش نیاز به مراقبیت داره ولی اینجا میگم که نفسم هست خیلی زیاد دوستش دارم ...
4 آذر 1393

امیرعلی با خواهرش آیه

سلام پسر مهربونم قشنگم نفسم عزیز مامان خیلی مهربونه و عاشق بوسیدن آیه هست و خیلی وقتا به خاطر این موضو ع است که من باید با ایشون ناراحتی کنم چون یا سرش رو چسبیده که دختری رو ببوسه یا اینکه دستش روشکم بچه هست و در حال بوسیدن آیه ، ولی باز جای شکرش باقی هست ک همیشه در حال بوسیدنه نه گار گرفتن و یا زدن آیه   ...
4 آذر 1393

بدنیا اومدن دخترمون آیه

سلام نفسهای مامان انشاالله همیشه خوب باشید 14 مهر ساعت 8 صبح رفتم بیمارستان فاطمیه و وقتی همه کارهام انجام شد ساعت 10 وارد اتاق عمل شدم و با بی حسی از کمر ساعت 10:45 خداوند گل دخترم  رو به من هدیه داد لحطه خیلی قشنگی بود وقتی دخترم رو آوردن کنار صورتم .جا دارهذ از خانم دکتر مودودی و دکتر اخیانی تشکر کنم .   اینم خانم طلا 4 روز بعد از تولد ما که بین چند اسم مونده بودیم توی بیمارستان بابای خانمی اسم نهایی رو گفت و گل دختری شد آیه           ...
2 آذر 1393

تولد گل پسرم

 سلام نفسم هستیم امیرعلی گلم ببخشید با این همه تاخیر اومدم آخه آبجی کوچیکه امیرعلی هم اومده و کارهای من دوبرابر شده. قرار بود برای امیرعلی دو تا تولد کوچیک در خونه مامان بزرگاش بگیریم اما شب چهارم مهر ماه مادربزرگ و خانواده عمه جونیش اومدن خونه مامان من و یک تولد گرفته شد تولد خوبی هم بود امیرعلی کلی ذوق کرد شمع رو فوت کرد کیک رو برید کلی برای خودش رقصید و کلی هم موقع عکس گرفتن اذیت کرد.عشقش بود برف شادی .همه کارهاش رو با برف شادی انجام میداد و این بود کل ماجرا .کلی هم کادوهای خوشگل جمع کرد که  از مادربزرگاش و بابا جونیش و عمه فهیم و عمو فرامرز و خاله فائز و دایی احمد و خاله فهیم هم تشکر میکنیم .   ...
2 آذر 1393

پسرم پیشاپیش تولدت مبارک

عزیز مامان سلام خوبی گل پسر پیشاپیش تولدت مبارک وقتی پارسال رو با امسال مقایسه میکنم می بینم امسال خیلی شرمنده گل پسرم شدم و انشاالله در اولین وقت ممکن جبران میکنم .پارسال از یک ماه جلوتر داشتم کارهای مراسم تولد روانجام میدادم و امسال هیچ مامانی منو ببخش. عزیز مامان دو سال از حضورت در خونه میگذره و کل خونه و خانواده رو پر از شادی کردی پر از شور و شعف همش حرفت اینه : بابامنه مامان منه  پف منه چیس منه  تاتا منه الهی مامان قربونت بشه که با یک تاب اینقدر خوشحال میشی و منو کلی خوشحال میکنی حرکاتت خیلی جالب شده میدونی داره یک اتفاق بزرگ میافته توی خونه ولی شاید هنوز خیلی نمیتونی خوب درک کنی  که داری صاحب یک آ...
1 مهر 1393

امیرعلی مامان در استخر توپها

سلام نفسم عشقم همه زندگیم مامانی به قربونت بره که نفسهامی نمیدونم این روزها انگار همه غمها برای من هست اینکه توی زمانی که میخوام برم بیمارستان امیرعلی چیکار میخواد کنه منو داره خیلی اذیت میکنه اینکه همین که از خواب بیدار میشه اول میگه مامان و من با جانم جوابش رو میدم خیلی اذیتم میکنه هر چند که خدای امیرعلی خیلی بزرگ هست ولی منم و یک دنیای دلواپسی مادرانه .و میدونم پیش هر کسی که باشه سخت بهش نمیگذره ولی خوب ......... 5 شنبه امیرعلی رو بردم پارک گفتم شاید دیگه هم سرم خیلی شلوغ بشه و هم اینکه نتونم به دل فرصت بچه ام رو ببرم پارک و گلم لذت ببره وقتی امیرعلی لذت میبره انگار خودم لذت میبرم  اینقدر استرس برای امیرعلی دارم که وقتی خودم پی...
15 شهريور 1393