دوربین و عذرخواهی
سلام نفس های مامان .شیطون های من. ببخشید دیر به دیر میام دوست داشتم زودتر بیام ولی مشغله زیاد نمیزاره تا وقتی که سرکار هستم که دائم در حال کار کردن هستم وقتی هم که میرم خونه و در گیر ناهار و شام و غذای بچه ها .
مامان به قربون شما ها بره که کلی اتفاق افتاد و کلی عکس گرفتیم از شما ولی چه فایده رم دوربین پیغام فرمت میده و الان نمی دونم باید چه کنیم اگر کسی راهکاری داره بگه که حداقل لحظاتی که از بچه ها عکس گرفتیم رو بتونیم ثبت کنم براشون .شب مبعث حضرت رسول دختر خانمی رو گلریزون کردیم خیلی خوب بود یاد خاطرات امیرعلی افتادم . آیه کلی ذوق میکرد . توی اعیاد شعبانیه هم جشن بود خونه مامانم که پسری و دختری رو ازشون عکس گرفتم ولی ......
الان هم که نزدیک نیمه شعبان هست کلی ذوق دارم برای این دختری و پسری امیدوارم به سرانجام برسه .انشاالله
بگم از آیه که به صورت لمیده میشینه همه نگاهش امیرعلی هست حتی وقتی که پشت ماشین روی صندلی عقب امیرعلی خوابه آیه خانم کلی غر میزنه که امیرعلی بیداره شه .به امیرعلی نگاه میکنه و کلی براش میخنده .دو تا دندون بالای دختری هم خودش رو نشون داده و داره با هم در میاد .دیگه دختر خانمی شده برای خودش
اما امیرعلی جون که دیگه شده گوله آتیش شیطنت نگو و نپرس .نصف شب هم میخواد بره مهد و توی مهد هم که دیگه نگو اما من با همه شیطنت هاش دوستش دارم و عاشقشم وقتی خوابیده عاشق قیافه مظلومش هستم وقتی میخواد شیطونی کنه اول اجازه میگیره و در نهایت شیطنت رو به اوج میرسونه توی مهد با دو تا از بچه ها کلاس نمیساخت و امیرعلی رو به یک کلاس دیگه بردن و اونجا آموزش لازم رو میبینه .
آیه و امیرعلی عاشقتونم و خیلی دوستون دارم