گل پسرم ورودت به 17 ماهگی مبارک
عزیز دل مامان سلام خوشگلمی عسلمی و عاشقتم
عزیز مامان به لطف خدا یک ماه گذشت یک ماهی که پر از بالا و پایین بود نشست و برخاست و مریضی .
و یک ماه هم از رفتنت به مهد گذشت البته مریضی امیرعلی به مهد بر نمیگشت چون امیرعلی وقتی از کربلا برگشت ضعیف شد و این مریضی از اونجا شروع شد .خداروشکر الان خیلی بهتره و من خداروبابت این موضع خیلی شکر میکنم .
پسرم با بعضی از کلمات منظورش رو به من می فهمونه مثلا برای آب میگه بـ آ
یا اگر چیزی میخواد حتما دستم رو میگیره و میبره چون همش میگم اجازه گرفتی هر چند که خونه مامانی (مامان خودم که میره ) خیلی خوشحاله و هر کاری دلش بخواد میکنه و من در مورد این عملش نمی دونم چیکار کنم .
دائما توی کابینتهام هست گل پسر و یا در حال تخلیه اونها و یا در حال خرابکاری .درب حموم رو میدونه کجاست و دائما دستم رو میگیره که منو ببر حمام و اگر حواسم نباشه و در حموم باز باشه سریع میره توی حمام .عاشق آب بازیه .دختر عمه هاش آذین و فاطمه رو خیلی دوست داره .جدیدا یک موقع هایی میبینم از دست کارهای خودش میخنده و دستش رو جلوی دهنش میزاره مثل بزرگترها .یا مثل مردا دستاش رو پشتش میزاره و راه میره .گوشی تلفن رو خیلی دوست داره و دائما به دستش هست و میگه بله .....سعی میکنه برام حرف بزنه مثلا وقتی که داره شیر میخوره انگار یادش میاد موضوعی رو ومیاد بیرون و تند تند حرفایی میزنه که من متوجه نمیشم و بعد کلی میخنده و من هم باهاش میخندم .خیلی کنجکاوه و همه چیز رو با دقت نگاه میکنه اگر کار فنی انجام بدی یا با موبایل کار کنی همه اینها رو با دقت نگاه میکنه و خیلی جالبه که هیچ حرفی نمیزنه فقط و فقط نگاه میکنه .......بالاخره با همه این حرفا من که خیلی دوستش دارم و خیلی عاشقشم .نفسم هست .
امیر علی در حال بله گفتن
امیرعلی با دقت تمام دارد نگاه میکند که چه اتفاقی میافتد.
گل پسر با دقت تمام پهلون پنبه رو نگاه میکنه
بعد از کلی که تلاش کردم که منو ببینه یک لحظه برگشته که شده شکار لحظه ها