امیرعلی من در پایان 15 ماهگی
الهی مامان قربونت بشه که خیلی برام عزیزی
سلام قشنگترین کلمه هستی امیرعلی
امروز که دارم مینویسم سه روز از پایان 15 ماهگی شما گذشته و من اینقدر که درگیر هستم شرمنده نتونستم تبریک بگم به شما ورودت به 16 ماهگی رو مامانی .
روز 5 شنبه برای قد و وزن رفتیم درمانگاه و خدا روشکر از شما راضی بودن هم از قدت و هم از وزنت گلم عشقم خداروشکر خداروخیلی شکر که هستی و تنها نیروی منی برای راه رفتن .
گل مامان دوست دارم با اون دستهای کوچیکت برای منو بابایی خیلی دعا کنی .خیلی محتاج به دعا هستیم .
گل پسر مامان از شنبه رفته مهد (آخه مامانی خیلی مریضه و خاله جون دیگه نمی تونست هم به گل پسر برسه و هم به مامانیش )امیدوارم سالم باشی و روبراه .تصمیم خیلی سختی بود ولی من بالاخره گرفتم .
ببخشید این پست من خیلی با آه و ناله هست .دوست نداشتم اینطور بنویسم ولی نمی خواستم امیرعلی بعدها فکر کنه که من در یک ماه بی توجهی کردم و براش ننوشتم .
پسرم خیلی برام دعا کن