یلداتون مبارک
سلام قشنگترین زمزمه هستی برای مامانی ،امیرعلی نفس مامان .
عزیزم دیشب برای دومین سال شما با ما بودی و یلدای خوبی داشتیم .خداروشکر ما و خاله مریم (خاله بابا سعید )برای شام و در نهایت عمه فهیم به همراه آذین و فاطمه و عمو فرامرز بعد از شام به جمع هم پیوستیم و شب یلدای پر خاطره ای برای همگی ما بود دیشب .عزیز جون (مادربزرگ باباسعید ) و دایی صفر (شوهرخاله بابا سعید ) از قصه های قدیمی گفتن.عمو فرامرز برامون فال حافظ گرفت و عمه فهیم و خاله وحیده کلی دیشب خندیدن .بماند که شما کلی همه چیز رو بهم ریختید .اول بغل عمو فرامرز نشسته بودی بعد برای خوردن هندوانه سراغ من اومدی و درنهایت تخمه و کنه و کنجیو پوست تخمه ها رو میرختی پایین .مامانی کلی زحمت کشیده بود .از مدتها قبل کرسی برای این شب تهیه دیده بود و یک شام با سلیقه و یک شب یلدای قشنگ رو برای همه ما تهیه دیده بود .دست همه بالاخص مامانی درد نکنه .از ساعت 11 شب من و شما به یک اتاق دیگه تبعید شدیم تا شما بخوای این شب تا ساعت 1 ادامه داشت و الان که دارم برایت مینویسم کلی خوابم می آید .عزیزم عمرت به دارازای شب یلدا باشه سرحال و سرزنده .
گل پسرم در کنار کرسی و میز شب یلدا (نمی دونه چیکار کنه ،خوشحال از این همه خوراکی )
بابایی کلی تلاش کرده تا امیر علی یکجا بشینه ولی او همچنان مشغول کار خود است
امیر علی و بابا سعید
(بابا سعید تمام تلاش خود رو کرده که پسری رو ثابت نگه داره ولی برق شیطنت در چشمهای پسری دیده میشه )
امیرعلی و آذین جون
میز شب یلدا (تهیه و تدارک از مامانی )
شام شب یلدا از مامانی
امیر علی در حال خوردن کشته زردآلو
امیر علی در بغل عمو فرامرز و دایی صفر
امیر علی در حال شیطنت هنگامی که عمو فرامرز فال حافظ میخواند
و در نهایت امیر علی حافظ میخواند