امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
آیهآیه، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

امیرعلی وآیه نفس های مامان و بابا

چند وقتی نبودیم .......

1392/9/30 11:31
نویسنده : مامان فاطمه
375 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیزم عشقم نفسم 

خیلی وقته برات ننوشتم خیلی وقته درگیرم برای شما برای مریضی کسالتهایی که برایت بوجود اومد و من خیلی ناراحت بودم  با گریه هات دلم خیلی میگرفت و تو هم با گریه های مامان خیلی بی تاب میشدی حتی وقتی با تلفن صحبت میکردم و ناراحت بودم ناراحت میشدی مامان به قربونت بره امیدوارم همیشه برایم بمانی سرزنده و سرحال .

بعد از اومدن از کربلا بعد از چند روز تب و اسهال یک هفته کامل دچار یبوست شدی (معذرت میخوام ) و خیلی زجر کشیدی مامانی  شرمنده ام 

و الان درگیر یک موضوع هستم که شما رو ببرم مهدکودک یا نه هنوز نتونستم یک تصمیم کامل و جامع بگیرم دوست دارم عاقلانه تصمیم بگیرم دوست دارم برایت بهترین رو انتخاب کنم نمی دونم امیدوارم مشکلات یکی پس از دیگری به بهترین وجه حل بشه و من شادیت رو ببینم .بماند که اگر میخندم با خنده های توست عزیزم .

خوب این دومین شب یلداست که امسال هم مثل هرسال خونه مامان جونی (مامان باباسعید )میریم و اونجا هستیم .پارسال خیلی کوچیک بودید و با همه مراقبتهای من دچار دل درد شدی و هیچکس متوجه نشد از شب یلداش البته جا داره اینجا از همه هم عذرخواهی و تشکر کنم .ولی امیدوارم امسال یلدای خوبی داشته باشیم .

 

برای همه بالاخص پسر گلم آرزو میکنم عمرش به درازای شب یلدا و قلبش به سرخی انار و زندگیش به شیرینی هندوانه باشه .یلدا همگی مبارک انشاالله میام با عکسهای شب چله امیرعلی دست پر

خیلی دوست دارم مامانی خیلی زیاد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان امیررضا
1 دی 92 10:31
سلام یلداتون مبارک.. امیر علی جون خیلی اذیت شدی.....ایشالله دیگه مریض نشی... واااااااااااااای مهد کودک.....من که فعلا تصمیمی برای این کار ندارم و امیررضا رو مهد کودک مادرجون میبرم......
مامان فاطمه
پاسخ
آره منم اونجا میبرم ولی مامانم در توانش نیست و خواهرم هم در شرف ازدواج است به خاطر همین نمی دونم چیکار کنم خودم خیلی ناراحتم ولی باید تصمیم خوبی بگیرم