چند وقتی نبودیم .......
سلام عزیزم عشقم نفسم
خیلی وقته برات ننوشتم خیلی وقته درگیرم برای شما برای مریضی کسالتهایی که برایت بوجود اومد و من خیلی ناراحت بودم با گریه هات دلم خیلی میگرفت و تو هم با گریه های مامان خیلی بی تاب میشدی حتی وقتی با تلفن صحبت میکردم و ناراحت بودم ناراحت میشدی مامان به قربونت بره امیدوارم همیشه برایم بمانی سرزنده و سرحال .
بعد از اومدن از کربلا بعد از چند روز تب و اسهال یک هفته کامل دچار یبوست شدی (معذرت میخوام ) و خیلی زجر کشیدی مامانی شرمنده ام
و الان درگیر یک موضوع هستم که شما رو ببرم مهدکودک یا نه هنوز نتونستم یک تصمیم کامل و جامع بگیرم دوست دارم عاقلانه تصمیم بگیرم دوست دارم برایت بهترین رو انتخاب کنم نمی دونم امیدوارم مشکلات یکی پس از دیگری به بهترین وجه حل بشه و من شادیت رو ببینم .بماند که اگر میخندم با خنده های توست عزیزم .
خوب این دومین شب یلداست که امسال هم مثل هرسال خونه مامان جونی (مامان باباسعید )میریم و اونجا هستیم .پارسال خیلی کوچیک بودید و با همه مراقبتهای من دچار دل درد شدی و هیچکس متوجه نشد از شب یلداش البته جا داره اینجا از همه هم عذرخواهی و تشکر کنم .ولی امیدوارم امسال یلدای خوبی داشته باشیم .
برای همه بالاخص پسر گلم آرزو میکنم عمرش به درازای شب یلدا و قلبش به سرخی انار و زندگیش به شیرینی هندوانه باشه .یلدا همگی مبارک انشاالله میام با عکسهای شب چله امیرعلی دست پر
خیلی دوست دارم مامانی خیلی زیاد