23 روز مانده تا یکساله شوی
عزیز مامان این بار نتونستم برایت از یازده ماهگیت بنویسم
ولی امروز مینویسم
دو تا مروارید سفید به مروارید هایت اضافه شده ،می ایستی چهار دست و پا میری
می نویسم که شیطانی ولی من شیطنت هایت را دوست دارم .درهای کابینت رو باز میکنی سینمای خانواده همیشه برای شما روشن و خاله ستاره پخش میکند می دانم گوشی های خاله فائزه و مامانی برای شما ماشین است و تو با آنها ماشین بازی میکنی .جوجه ی هم خاله ای و هم عمه .عزیز دل مادر بزرگهایت در خانواده پدری نوه آخر و خانواده مادری نوه اول .همه دوست دارن بیرون ببرن شما رو .فاطمه دختر عمه ات رو خیلی دوست داری ولی مو به سر آذین نمیگذاری همیشه موهایش رو میکشی.به خاله فهیم زور میگی موهایش رو میکشی دستهایش را گاز میگیری و جیگر خاله فائزی .
مامانی همه شما رو خیلی دوست دارن .نفس مامان و بابایی .
امروز فکر میکردم چقدر برای هر چیزت ناراحت بودم .اول اینکه زود بدنیا آمدی دوم اینکه با مامانی در بیمارستان بودی همه میگفتن سرما نخوری مراقب باش .سوم اینکه وقتی امدیم خونه خیلی کویچک بودی من حتی می ترسیدم دستهایت را بگیرم احساس میکردم می خواهد جدا شود .تا چهل روزگی گریه نکردی یاد نداشتی گریه کردن را .ولی کم کم جیغت کل ساختمان رو پر میکرد . چقدر ناراحت میشدم هرکسی شما رو میدید میگفت چقدر کوچولویی .وقتی فکر میکنم در چهل روزگی شش بار دکتر بردمت با اینکه هشت روز اول در بیمارستان بستری بودی .اولین بار که واکسن خوردی تب کردی یا اولین بار که سرما خوردی ،خیلی به من سخت گذشت حاضر بودم همه مریضی ها برایم باشد ولی شما سالم باشی چقدر ناراحت بودم که دندان در نیاوردی ننشستی دیر میخوابی برای هرکاری از چند نفر می پرسیدم چرا امیرعلی نمی شیند چرا نمی ایستد دندان در نمی آورد .شاید هرکسی من رو میدید پیش خودش میگفت چقدر وسواس دارد. وزن نمی گرفتی وقتی دکتر گفت شیرخشک بده انگار همه عالم رو توی سرم خراب کردن ولی با همه این حرفا عاشق همه نگرانی هایی بودم و هستم که برایت کشیده ام .دوست دارم که برای هر چیزت وسواس به خرج داده ام عشق میکنم وقتی میبینم که می شینی میخندی شیطنت میکنی نمی دانی چقدر لذت می برم وقتی می بینم که همه عاشقت هستن .دوست دارم برایت سختی بکشم غصه بخورم چون همه زندگیم هستی .بهانه زندگی من شمایی عاشقتم پسری