امیر علی امیر علی ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره
آیهآیه، تا این لحظه: 9 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

امیرعلی وآیه نفس های مامان و بابا

23 روز مانده تا یکساله شوی

1392/6/12 12:19
نویسنده : مامان فاطمه
348 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز مامان این بار نتونستم برایت از یازده ماهگیت بنویسم 

ولی امروز مینویسم

 دو تا مروارید سفید به مروارید هایت اضافه شده  ،می ایستی چهار دست و پا میری

می نویسم که شیطانی ولی من شیطنت هایت را دوست دارم .درهای کابینت رو باز میکنی سینمای خانواده همیشه برای شما روشن و خاله ستاره پخش میکند می دانم گوشی های خاله فائزه و مامانی برای شما ماشین است و تو با آنها ماشین بازی میکنی .جوجه ی هم خاله ای و هم عمه .عزیز دل مادر بزرگهایت در خانواده پدری نوه آخر و خانواده مادری نوه اول .همه دوست دارن بیرون ببرن شما رو .فاطمه دختر عمه ات رو خیلی دوست داری ولی مو به سر آذین نمیگذاری همیشه موهایش رو میکشی.به خاله فهیم زور میگی موهایش رو میکشی دستهایش را گاز میگیری و جیگر خاله فائزی .

مامانی همه شما رو خیلی دوست دارن .نفس مامان و بابایی .

امروز فکر میکردم چقدر برای هر چیزت ناراحت بودم .اول اینکه زود بدنیا آمدی  دوم اینکه با مامانی در بیمارستان بودی همه میگفتن سرما نخوری مراقب باش .سوم اینکه وقتی امدیم خونه خیلی کویچک بودی من حتی می ترسیدم دستهایت را بگیرم احساس میکردم می خواهد جدا شود .تا چهل روزگی گریه نکردی یاد نداشتی گریه کردن را .ولی کم کم جیغت کل ساختمان رو پر میکرد . چقدر ناراحت میشدم هرکسی شما رو میدید میگفت چقدر کوچولویی .وقتی فکر میکنم در چهل روزگی شش بار دکتر بردمت با اینکه هشت روز اول در بیمارستان بستری بودی .اولین بار که واکسن خوردی تب کردی یا اولین بار که سرما خوردی ،خیلی به من سخت گذشت حاضر بودم همه مریضی ها برایم باشد ولی شما سالم باشی چقدر ناراحت بودم که دندان در نیاوردی ننشستی دیر میخوابی برای هرکاری از چند نفر می پرسیدم چرا امیرعلی نمی شیند چرا نمی ایستد دندان در نمی آورد .شاید هرکسی من رو میدید پیش خودش میگفت چقدر وسواس دارد. وزن نمی گرفتی وقتی دکتر گفت شیرخشک بده انگار همه عالم رو توی سرم خراب کردن ولی با همه این حرفا عاشق همه نگرانی هایی  بودم  و هستم که برایت کشیده ام .دوست دارم که برای هر چیزت وسواس به خرج داده ام عشق میکنم وقتی میبینم که می شینی میخندی شیطنت میکنی نمی دانی چقدر لذت می برم وقتی می بینم که همه عاشقت هستن .دوست دارم برایت سختی بکشم غصه بخورم چون همه زندگیم هستی .بهانه زندگی من شمایی عاشقتم پسری  متفکر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان امیررضا
13 شهریور 92 10:09
جان دلم گل پسری.....بزرگ شدی....ماه شدی....
پسری شما نتیجه یک سال شب و روز نخوابیدن و از تو نگه داری کردنه...
واقعا چه دورانی روزهای اولی که این نی نی های ناز نازی میان تو جمع خانواده......
نمیدونم شاید تولد امیررضا باشیم مشهد.....قراره اومدیم بگیریم....فعلا دنبال کارت دعوت و کیک و ژله و....خلاصه از این چیزها هستم....نمیخوام شلوغش کنم، فقط اعضا خانواده....
شما برای تولد امیر علی جون میخواین چی کار کنین؟



سلام مامان امیر رضا خوبید عزیزم چقدر جالب منم موندم چه جوری تولد بگیرم ما تقریبا 30 نفر میشیم که دور هم جمع میخوایم بشیم ولی منم نمی دونم می خوام چیکار کنم منم دوست ندارم خیلی شلوغ باشه در ضمن دوست دارم به بهترین شکل باشه بیاین با هم همفکری کنیم بگید مخواد چیکار کنید تا منم یک راه حلی داشته باشم