نماز خوندن گل پسرم
عزیز دلم، نفسم ،هستی مامان سلام
خوشگل مامان این روزها خیلی ناراحتم که نمیتونم یک عکس از گل پسرم بگیرم .مامان رو ببخش و همونطور که همیشه وقتی مثلا گریه میکنم میای دستات رو میاندازی دور گردنم و منو خوشحال میکنی لپت رو میاری که بوست کنم همون کار رو برام انجام بده .
از 5 شنبه پیش دوست بابایی برای گل پسر ما یک جوجه محلی هدیه آورده و عزیز دل مامان با یک کمی ترس ولی به همراه باباجونش سعی میکنه روزی نیم ساعت با جوجه اش خوش باشه البته بماند که همش میگه توتو .تو بیداری میگه توتو توی خواب میگه توتو .مامان به قربونت بره که اینقدر عشقی
اما بگم از دیروز که وقتی داشتم نماز مغرب و عشا رومیخوندم خیلی قشنگ آهسته اومدی کنار .فکر کردم میخوای مهرم رو بگیری ولی دیدم داری ادای منو در میاری رکوع میری و سجده میری دستات رو تکونمیدی .اینقدر حال کردم باهات که نگو وقتی نمازم تموم شد .بهت گفتم امیرعلی نماز میخوندی با سرت تائید کردی گفتم آفرین ماشاالله به این پسر دوباره برام نماز میخونی .شروع کردی اینقدر قشنگ رکوع میرفتی و بعد سجده .ذکرمیگفتی لبای خوشگلت وقتی تکون میخورد میخواستم قورتت بدم عزیزم .
راستی یاد گرفتی بگی نه .وقشنگ تشخیص میدی که کی باید بگی نه خیلی باحالی میگم بریم مهد میگی نه اولش با گریه سی ثانیه ای میری ولی بعدش دیگه نمی تونم بیارمت بیرون .بالاخره عزیز دل مامانی .نفس بابایی