امام حسین و کربلا
سلام مامان جونم عزیزتر از جانم .پسرم امیر علی
بهت قول داده بودم که هیچ وقت از بدی روز گار ننویسم ولی این را مینویسم تا برایم دعا کنی برای هر دو یمان .ماه گذشته خبر رسید که ثبت نام عتبات اینترنتی برگزار میشه و اونایی که اسم بنویسن و در قرعه کشی برنده بشن در اولویت رفتن هستند.به بابا سعید گفتم ما هم اسم بنویسیم سه نفری به پابوس امام حسین بریم گفت بنویس .خیلی خوشحال شدم قرار بود سوم اردیبهشت جواب قرعه کشی به گوشی هامون پیامک بشه .بالاخره ساعت شش و نیم عصر پیامک رسید و ماهم در این قرعه کشی اولویت 2 بودیم خیلی خوشحال شدم آخه خیلی از خاله ها مادرجونا تعریف شنیده بودم و به قولی دلم هوایی شده بود .
به بابا سعید گفتم گفت حالا صبر کن خبر میدم که اسم بنویسیم .دیشب بابایی اومد و گفت تا آخر سال نمی تونیم بریم خیلی ناراحت شدم خیلی دلم خوش بود برای رفتن .اما دیشب وقتی بابایی گفت ناخودآگاه اشکام سرازیر شد .اومدم که به شما شیر بدم همین طوری اشک ریختم .دلم سوخت به حال خودم که اینقدر لیاقت نداشتیم که رفتنی بشیم و ناراحت شدم که چه کردم که امام حسین ما را نمی طلبه .دعا کن پسرم برایم .برای خود من .